بیدخیلیلغتنامه دهخدابیدخیلی . (اِخ ) نام محلی کنارجاده ٔ کرمان و سیرجان میان خانه سرخ و کاروان سرای حاج مهدی در 1110500 گزی تهران . (از یادداشت مؤلف ).
بدخیاللغتنامه دهخدابدخیال . [ ب َ ] (ص مرکب ) بدگمان .(فرهنگ فارسی معین ). سَی َّءالظن . (یادداشت مؤلف ).
استنشقدیکشنری عربی به فارسیتنفس کردن , تو کشيدن , در ريه فروبردن , استنشاق کردن , بداخل کشيدن , استشمام کردن
inhaledدیکشنری انگلیسی به فارسیاستنشاق، استنشاق کردن، تنفس کردن، تو کشیدن، در ریه فرو بردن، بداخل کشیدن، استشمام کردن
inhalesدیکشنری انگلیسی به فارسیاستنشاق، استنشاق کردن، تنفس کردن، تو کشیدن، در ریه فرو بردن، بداخل کشیدن، استشمام کردن
inhaleدیکشنری انگلیسی به فارسیاستنشاق، استنشاق کردن، تنفس کردن، تو کشیدن، در ریه فرو بردن، بداخل کشیدن، استشمام کردن
inhalingدیکشنری انگلیسی به فارسیاستنشاق، استنشاق کردن، تنفس کردن، تو کشیدن، در ریه فرو بردن، بداخل کشیدن، استشمام کردن