بیداملغتنامه دهخدابیدام . (اِ) نامی است که در چاه بهار به بادام هندی دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بادام هندی شود.
بیداملغتنامه دهخدابیدام . (ص مرکب ) بی داد و بی عدالت . || (اِ مرکب ) ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). هر دو معنی مخصوص فرهنگ ناظم الاطباء است و جای دیگر دیده نشد.
enchantsدیکشنری انگلیسی به فارسیenchants، طلسم کردن، بدام عشق انداختن، افسون کردن، جادو کردن، مسحور شدن، فریفتن، سحر کردن
اسحردیکشنری عربی به فارسیافسون کردن , فريفتن , مسحور کردن , سحر کردن , جادو کردن , مسحور شدن , بدام عشق انداختن , مجذوب کردن , شيدا کردن , دلربايي کردن , شيفتن
ابداملغتنامه دهخداابدام . [ اَ ] (اِ) در برهان و مؤیدالفضلاجسم آمده . شاهدی برای آن دیده نشد. محتمل است مصحف اندام باشد و در جمله ای اندام را که به معنی عضو است ابدام خوانده و بغلط بدو معنی جسم داده اند، واﷲ اعلم .