بدانداملغتنامه دهخدابداندام . [ ب َ اَ ] (ص مرکب ) بدقامت . (یادداشت مؤلف ). || بددوخت . (یادداشت مؤلف ).
خوشاندامفرهنگ مترادف و متضادخوشترکیب، خوشریخت، خوششکل، خوشقدوقامت، خوشقامت، خوشگل، خوشهیکل، متناسب ≠ بدقواره، بدهیکل، بداندام
کنداولهلغتنامه دهخداکنداوله . [ ک ُ وِ ل َ / ل ِ ] (ص ) مرد بلندبالای قوی هیکل . || امرد درشت اندام فربه . || مزلف بداندام . || امرد بزرگ ناهموار. (آنندراج ). به همه ٔ معانی ، رجوع به کنداواله و کندواله شود.