بداؤنیلغتنامه دهخدابداؤنی . [ ب َ دا اُ ] (اِخ ) عبدالقادربن ملوکشاه . مورخ و شاعر هندی . در سنه ٔ 947 هَ . ق . یا یک دو سالی بعد از آن بدنیا آمد. در جوانی به اکبرشاه امپراطور مغول پیوست و در دستگاه او منصب هزاری یافت بعدها در جزو مؤلفین تاریخ الفی درآمد و گذ
نامی بدایونیلغتنامه دهخدانامی بدایونی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) عبدالغنی بدایونی ، متخلص به نامی . از پارسی گویان قرن سیزدهم هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن در جبل پورهند به خدمت انگلیسان مشغول بوده است . او راست :مرا بر سینه صد داغ است و باور نیست جانان رامسلمانان از این غم چاک خواهم زد گر
بادوانلغتنامه دهخدابادوان . [ بادْ ] (اِ مرکب ) مبدل بادبان است . (آنندراج ). بادبان . (ناظم الاطباء). رجوع به بادبان و شعوری ج 1 ورق 179 شود.
بدوانلغتنامه دهخدابدوان . [ ب َ دَ ] (ع اِ) رأی نو، گویند: هو ذوبدوان ، وفی الحدیث : السلطان ذوعَدَوان و ذوبدوان ؛ ای لایزال یبدو له رأی جدید. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
دژآهنگفرهنگ فارسی عمید۱. بدآهنگ؛ بداندیش؛ بدنیت؛ بدخواه.۲. بدکردار.۳. بدخو؛ تندخو: ◻︎ ز بس کینهجوی و دژآهنگ بود / فراخای گیتی براو تنگ بود (عنصری: ۳۵۴).
ناسازلغتنامه دهخداناساز. (ص مرکب ) از: نا (نفی ، سلب ) + ساز (ساختن ). کردی : ناساز، ناز . (خشن . زمخت ). بی تناسب . نامتناسب . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناموزون . ناهموار. بی اندام . نتراشیده و نخراشیده : هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو ب
آهنگلغتنامه دهخداآهنگ . [ هََ ] (اِ) قصد. عزم . عزیمت . عمد. (ادیب نطنزی ). تعمد. نیت . بسیج . تأمیم . استواء. اندیشه .توجه به . برفتن بسوی . حرد. نحو. اراده : خسرو غازی آهنگ بخارا داردزده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه . بهرامی .ب