بدبختلغتنامه دهخدابدبخت . [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بی طالع. بی نصیب . بداختر. غیرمقبل . (از ناظم الاطباء). شقی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). سیه روز. سیه روزگار. سیاه روز. نحس . منحوس . شقی . شقیه . مقابل خوشبخت . نیک بخت ، سعید. (یادداشت مؤلف ). تیره بخت . تیره روز. سیه
بدبختدیکشنری فارسی به انگلیسیdownfallen, hapless, ill-fated, ill-omened, ill-starred, luckless, miserable, squalid, unfortunate, unhappy, unlucky, wretch, wretched
بدبختفرهنگ مترادف و متضاد۱. بختبرگشته، بداختر، بداقبال، بدطالع، بدعاقبت، بیطالع، پیشانیسیاه، ستارهسوخته، سیاهبخت، سیاهروز، سیهروز، شوربخت، فلکزده، مدبر، نگونبخت، وارونبخت مفلوک، شوریدهبخت، ≠ اقبالمند، خوشاقبال، طالعدار، خوششانس خوشبخت، نیکبخت ۲. م
لِنْگ دِ هَواْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی بلاتکلیف ، مستاصل ، درمانده ، وامانده ، بدبخت و بیچاره
بیْچَرَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی فقیر ، ندار ، بدبخت و بیچاره ، بدون راه حل و چاره ، غیر ممکن
لنگ د هواواژهنامه آزادلِنْگ دِ هَواْ:(leng de hawa) در گویش گنابادی یعنی پا در هوا، بلاتکلیف ، مستأصل ، درمانده ، وامانده ، بدبخت و بیچاره
بدبختلغتنامه دهخدابدبخت . [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بی طالع. بی نصیب . بداختر. غیرمقبل . (از ناظم الاطباء). شقی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). سیه روز. سیه روزگار. سیاه روز. نحس . منحوس . شقی . شقیه . مقابل خوشبخت . نیک بخت ، سعید. (یادداشت مؤلف ). تیره بخت . تیره روز. سیه
بدبختدیکشنری فارسی به انگلیسیdownfallen, hapless, ill-fated, ill-omened, ill-starred, luckless, miserable, squalid, unfortunate, unhappy, unlucky, wretch, wretched
بدبختفرهنگ مترادف و متضاد۱. بختبرگشته، بداختر، بداقبال، بدطالع، بدعاقبت، بیطالع، پیشانیسیاه، ستارهسوخته، سیاهبخت، سیاهروز، سیهروز، شوربخت، فلکزده، مدبر، نگونبخت، وارونبخت مفلوک، شوریدهبخت، ≠ اقبالمند، خوشاقبال، طالعدار، خوششانس خوشبخت، نیکبخت ۲. م
بدبختلغتنامه دهخدابدبخت . [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بی طالع. بی نصیب . بداختر. غیرمقبل . (از ناظم الاطباء). شقی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). سیه روز. سیه روزگار. سیاه روز. نحس . منحوس . شقی . شقیه . مقابل خوشبخت . نیک بخت ، سعید. (یادداشت مؤلف ). تیره بخت . تیره روز. سیه
بدبختدیکشنری فارسی به انگلیسیdownfallen, hapless, ill-fated, ill-omened, ill-starred, luckless, miserable, squalid, unfortunate, unhappy, unlucky, wretch, wretched