بدبیاریلغتنامه دهخدابدبیاری . [ ب َ بیا ] (حامص مرکب ) در تداول عامه ، بداقبالی پیاپی . با حوادث بد و شوم روبرو شدن . بدبختی . مقابل خوش بیاری و خوشبختی . (یادداشت مؤلف ).
بدبیاریدیکشنری فارسی به انگلیسیadversities, contretemps, disaster, misadventure, mischance, misfortune, reversal, reverse, trouble
بیدبرگلغتنامه دهخدابیدبرگ . [ بی ب َ ] (اِ مرکب ) برگ درخت بید. (فرهنگ فارسی معین ) : ز سهم خدنگ تو وان بیدبرگ بلرزد حسود تو چون بیدبرگ . (از شرفنامه ٔمنیری ). || نوعی از پیکان تیر باشد شبیه به برگ بید. (برهان ) (رشیدی ) (ناظم الاطبا
بیدبرگفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) برگ درخت بید.۲. [قدیمی] نوعی پیکان شبیه برگ بید: ◻︎ نشانده یکی بیدبرگی به تیر / که از سهم او تیر چرخ است پیر (فردوسی: لغتنامه: بیدبرگ).
بیدبارلغتنامه دهخدابیدبار. (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و کرمانشاه میان باخله و کامیاران در 48500 گزی سنندج . (از یادداشت مؤلف ).
خوش بیاریلغتنامه دهخداخوش بیاری . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) خوش طالعی . خوش اقبالی . مقابل بدبیاری . (یادداشت بخط مؤلف ).
بدبختیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل بدشانسی، بدبیاری، آفَت، عاقبت بد، دوران سختی، درماندگی نشانۀ بدبختی، سیاهبختی، بداقبالی، پیشبینی
درماندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل رماندگی، عدم موفقیت، شکست▼، بدبیاری، افلاس، فلاکت استیصال، عجز، بیچارگی، واماندگی، فقدان انتخاب قصور، عجز، تنگدستی، فقر، ورشکستگی، عدم پرداخت، تکلف، بینتیجگی، بیهودگی، عدم تکمیل، منع خستگی، فرسودگی، ناتوانی بیفایدهبودن باخت، عدم مهارت سقط جنین، نابارآوری، سترونی خراب کاشتن، اسقاط،