بددلغتنامه دهخدابدد. [ ب َ دَ ] (ع اِ) حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). || طاقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): گویند ما لک به بدد. (منتهی الارب ). || دوری میان دو ران از گوشتناکی و در چهارپا دوری میان هر دو دست . (ازمنتهی ا
بددلغتنامه دهخدابدد. [ ب َ دَ ] (ع مص ) اَبَدّ گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به اَبَدّ شود.
بددلغتنامه دهخدابدد. [ ب ِ دَ ] (ع اِ) ج ِ بُدّة. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). رجوع به بدة شود.
بدیدلغتنامه دهخدابدید. [ ب َ ] (ع اِ) هر آنچه از کاه و پنبه و پشم و جز آن پر کرده در زیر زین و پالان نهند تا پشت ستور ریش نگردد. (ناظم الاطباء). بداد زین .(از منتهی الارب ). ج ، بدائد و اَبِدَّة. و رجوع به بِداد شود. || خرجین . || مانند و همتا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مثل و نظیر. (از ذ
بذذلغتنامه دهخدابذذ. [ ب َ ذَ ] (ع مص ) بدحال شدن . بذاذ. بذاذة. (از منتهی الارب ). و رجوع به بذاذ شود.
بذیذلغتنامه دهخدابذیذ. [ ب ِ ] (ع اِ) مانند و همتا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مثل . (از ذیل اقرب الموارد).
قنانلغتنامه دهخداقنان . [ ق َ ] (اِخ )نام پادشاهی است از پادشاهان روم ؛ کان أخذ کل سفینة غصباً او هو هددبن بدد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
بدادلغتنامه دهخدابداد. [ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) بهره ای از هر چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بهره و نصیب و بخش . ج ، بُدُد. (ناظم الاطباء).
مبددلغتنامه دهخدامبدد. [ م ُ ب َدْ دَ ] (ع ص )پریشان و چیزی پراکنده و مبددات متفرقات و غایات هرچیز قسمت شده . (آنندراج ). شمل مبدده ؛ گروه متفرق و پراکنده و پریشان . (ناظم الاطباء). پریشان . پراکنده . متفرق (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بر مثال جسدی مهمل و مبدد و مطروح
متبددلغتنامه دهخدامتبدد. [ م ُ ت َ ب َدْ دِ ] (ع ص ) پریشان ومتفرق . (آنندراج ). پریشان و پراکنده . (ناظم الاطباء). نعت است از تبدد. (منتهی الارب ) : خبر رسید که ختای و تنگوت از امتداد غیبت چنگیزخان مترددرای شده اند و در ایلی و عصیان متبدد گشته . (جهانگشای جوینی ). و رج
هددبن بددلغتنامه دهخداهددبن بدد. [ هَُ دَ دِ ن ِ ب َ دَ ] (اِخ ) پادشاهی بود که بزور و ستم هر کشتی را تصرف میکرد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). اشارت است به آیتی از قرآن کریم که : کان ورائهم ملک یأخذ کل سفینة... (قرآن 79/18).
تبددلغتنامه دهخداتبدد. [ ت َ ب َدْ دُ ] (ع مص ) پراکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد). پریشان گردیدن . (از منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مُتَبَدِّد نعت است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تبدد الحلی صدرالجاریة؛ گرفت زیور تمام