بدلقالغتنامه دهخدابدلقا. [ ب َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) زشت . (ناظم الاطباء). زشت . بدمنظر. (فرهنگ فارسی معین ). || بی فایده . بی مصرف . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : وصف او فانی و ذاتش در بقازین سپس نی کم شود نی بدلقا
بدلقافرهنگ مترادف و متضاد۱. بدمنظر، زشت، زشترو، کریه، کریهالمنظر ≠ خوشلقا، خوشمنظر، زیبا ۲. بدترکیب، بدشکل، بدگل ≠ خوشنما، خوشگل
وسیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. پریچهر، پریرخ، خوبرو، خوشگل، زیبارو، زیبا، قشنگ، مهرخ، مهلقا ۲. چشمنواز، خوشمنظر ≠ بدلقا
بدترکیبفرهنگ مترادف و متضادبدریخت، بدشکل، بدقیافه، بدقواره، بدگل، بدلقا، بدمنظر، بدنما، بدهیکل، بدهیئت، زشت، کریه، کریهالمنظر ≠ قشنگ، خوشترکیب
بدمنظرفرهنگ مترادف و متضادبدترکیب، بدگل، بدنما، بدلقا، زشت، زشترو، کریه ≠ خوشمنظر، خوشلقا، مهلقا، خوشنما، خوبرو، قشنگ، زیبا، وجیه، وجیهمنظر
زشتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی زشت، بدریخت، کریهالمنظر، کثیف، ناپاک نفرتانگیز، کریه، رکیک، شنیع ناآراسته، نازیبا، بدلقا، بدلعاب، بدگل، ناگیرا، اکبیری ناگوار، وخیم انکرمنکر