بدنماییلغتنامه دهخدابدنمایی . [ ب َ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (حامص مرکب ) کراهت منظر و بی ظرافتی و زشتی . (ناظم الاطباء).
بدنمالغتنامه دهخدابدنما. [ب َ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (ص مرکب ) بدشکل و بی ظرافت و کریه المنظر و زشت . (ناظم الاطباء). چیزی که نمود خوب نداشته باشد. بدنمود. (از آنندراج ). که خوش شکل نباشد. که بچشمها بد آید. (از یادداشتهای مؤلف ) <
بدنمافرهنگ فارسی معین( ~. نَ) (ص مر.) 1 - بدشکل ، زشت . 2 - بسیار نازک و تُنُک . 3 - نشان دهندة تمام بدن .
دُشنمایی تصویرimage aliasingواژههای مصوب فرهنگستانبدنمایی یا از دست رفتن اطلاعات تصویر براثر نمونهبرداری ناکافی
زشتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ی، کراهت، کراهت منظر، بدنمایی، زمختی، زنندگی، شناعت، زشتی کلام کژی، عیب، نقص
بدنمالغتنامه دهخدابدنما. [ب َ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (ص مرکب ) بدشکل و بی ظرافت و کریه المنظر و زشت . (ناظم الاطباء). چیزی که نمود خوب نداشته باشد. بدنمود. (از آنندراج ). که خوش شکل نباشد. که بچشمها بد آید. (از یادداشتهای مؤلف ) <