خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدوح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدوح
/bodduh/
معنی
در باور قدما، فرشتۀ موکل بر نامهها و مراسلات. Δ سابقاً بالای نامهها مینوشتند «یا بدوح».
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدوح
لغتنامه دهخدا
بدوح . [ ب ُ ] (ع مص ) بریدن و دریدن . (از منتهی الارب ): بدح الحبل ؛ برید آن ریسمان را. (ناظم الاطباء). || شکافتن : بدح العود بدحاً و بدوحاً؛ شکافت آن چوب را. (از ناظم الاطباء). || زدن : بدحه بالعصا؛ زد او را بعصا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء...
-
بدوح
لغتنامه دهخدا
بدوح . [ ب ُدْ دو ] (اِخ ) نام ملک حافظ نامه ها. (یادداشت مؤلف ) . نام جن و بقولی فرشته ای که اعمال خارق العاده بدو نسبت دهند و در علوم مکنونه نام او را با حرف یا با اعداد نگارندو خواصی برای آن قایل اند از جمله برآنند که چون نام او را بر پشت نامه و ...
-
بدوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی، عامیانه] bodduh در باور قدما، فرشتۀ موکل بر نامهها و مراسلات. Δ سابقاً بالای نامهها مینوشتند «یا بدوح».
-
واژههای همآوا
-
بدوه
لغتنامه دهخدا
بدوه . [ ب ُ ] (اِخ ) بودا. (از مزدیسنا ص 171). و رجوع به بودا شود.
-
جستوجو در متن
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن بدوح . رجوع به ابن البدوح و عمر قلعی (ابن علی بن ...) شود.
-
بدح
لغتنامه دهخدا
بدح . [ ب َ ] (ع مص )دریدن . (آنندراج ). شکافتن . (تاج المصادر بیهقی ). || زدن بعصا. (آنندراج ). بچوب زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). و رجوع به بدوح شود.
-
عمر مغربی
لغتنامه دهخدا
عمر مغربی . [ ع ُ م َ رِم َ رِ ] (اِخ ) ابن علی بن بدوح . رجوع به ابن البدوح (ابوجعفر عمربن ...) و عمر قلعی (ابن علی بن ...) شود.
-
عمر قلعی
لغتنامه دهخدا
عمر قلعی . [ ع ُ م َ رِ ق َ ] (اِخ ) ابن علی بن بدوح . سال درگذشت او را 576 هَ .ق . نوشته اند. رجوع به ابن البدوح (ابوجعفر عمربن ...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 215، طبقات الاطباء ج 2 ص 155 و نکت الهمیان ص 220.
-
بیدخت
لغتنامه دهخدا
بیدخت . [ دُ ] (اِخ ) ستاره ٔ زهره را گویند که صاحب فلک سیم و اقلیم پنجم است . (برهان ). ستاره ٔ زهره است و آنرا ناهید نیز خوانند. (جهانگیری ). ستاره ٔ زهره . (رشیدی ). ستاره ای است در آسمان سوم که او را ناهید نیز گویند و منجمان سعد اصغر خوانند و بتا...