بدخولغتنامه دهخدابدخو. [ ب َ ] (ص مرکب ) بدخلق . تندخو. بی ادب . شریر. (ناظم الاطباء). دنانس . جأث . دعن . مدعن . (منتهی الارب ). فظ. جنعاظ. شموس . سَی َّءالخلق . برنتی ̍. بشع. (یادداشت مؤلف ). کج خلق . زشت خو : کرا کار با شاه بدخوبودنه آزرم و نه تخت نیکو بود
بدخوفرهنگ مترادف و متضادآتشیمزاج، اخمو، بداخلاق، خشن، عصبی، ترشرو، بدخلق، تندخو، زشتخو، کجخلق، کجمزاج ≠ خوشاخلاق، خوشخو، گشادهرو