الحادفرهنگ مترادف و متضادارتداد، بتپرستی، بدآیینی، بددینی، بدکیشی، بدمذهبی، رجز، رفض، زندقه، شرک، کفر
بدمذهبیلغتنامه دهخدابدمذهبی . [ ب َ م َ هََ ] (حامص مرکب ) بدکیشی . بددینی . الحاد. (فرهنگ فارسی معین ) : و انوشروان حکایت مزدک لعنه اﷲ و بدمذهبی او شنیده بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 86).
بددینیلغتنامه دهخدابددینی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) بدمذهبی . بدکیشی . الحاد. مقابل بهدینی . خوش کیشی . (فرهنگ فارسی معین ). بداعتقادی . لامذهبی . مقابل پاک دینی : هم آن این را هم این آن را شب و روزبگمراهی ز بددینی کند یاد. ناصرخسرو.مان