بدیههفرهنگ فارسی عمید۱. بدون طول تفکر، سخن یا شعر گفتن.۲. (اسم) (ادبی) شعر و سخنی که بدون تٲمل گفته شود؛ زودانداز.
زودشعریلغتنامه دهخدازودشعری . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) بدیهه گویی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برفور شعر گفتن . بدیهه گویی . بداهه سرایی . (فرهنگ فارسی معین ) : وآن اقبال که رودکی از آل سامان دید به بدیهه گفتن و زودشعری ، کس ندیده است . (چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ).
چست گوییلغتنامه دهخداچست گویی . [ چ ُ ] (حامص مرکب ) بدیهه گویی . سخن گفتن زود و بالبداهه اعم از نظم یا نثر. بالبداهه گفتن شعر : به چست گویی ، سحر حلال در ره شعرچنان نمایم کز مای یا دماوندم .سوزنی .
علی بدیهیلغتنامه دهخداعلی بدیهی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد بدیهی ، مکنّی به ابوالحسن . شاعر بغدادی ، اصل او از شهرزور بود. و وی با صاحب بن عباد ارتباط داشت و او را در بدیهه گویی دستی توانابود لذا بدان منسوب گشت و این بیت مشهور از اوست :اء تمنی علی الزمان محالاأن تری مقلتای طلعة حر.
بدیههفرهنگ فارسی عمید۱. بدون طول تفکر، سخن یا شعر گفتن.۲. (اسم) (ادبی) شعر و سخنی که بدون تٲمل گفته شود؛ زودانداز.
بدیههلغتنامه دهخدابدیهه . [ ب َ هََ / هَِ ] (از ع ، اِ) ناگاه و نااندیشیده گفتن چیزی و یا خواندن شعری . هر چیزی که بگویند و یا بکنند بدون تأمل و تفکر و بدون یادآوری و فی الفور. ناگاه . بخیال خود. زودانداز. (ناظم الاطباء). بدیهة. بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سر
بدیههفرهنگ فارسی عمید۱. بدون طول تفکر، سخن یا شعر گفتن.۲. (اسم) (ادبی) شعر و سخنی که بدون تٲمل گفته شود؛ زودانداز.
بدیههلغتنامه دهخدابدیهه . [ ب َ هََ / هَِ ] (از ع ، اِ) ناگاه و نااندیشیده گفتن چیزی و یا خواندن شعری . هر چیزی که بگویند و یا بکنند بدون تأمل و تفکر و بدون یادآوری و فی الفور. ناگاه . بخیال خود. زودانداز. (ناظم الاطباء). بدیهة. بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سر