برابریفرهنگ فارسی عمید۱. برابر بودن؛ هموزن یا همسر بودن.۲. روبهرو شدن.⟨ برابری کردن: (مصدر لازم)۱. با کسی روبهرو شدن.۲. دعوی همسنگی و همزوری کردن.۳. ستیزه کردن.۴. همدوش و همردیف بودن.
برابریلغتنامه دهخدابرابری . [ ب َ ب َ ] (حامص مرکب ) تعادل . تساوی . یکسانی . مساوات . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). همسری . (آنندراج ). همتایی . همسنگی : با روی تو ماه آسمان راامکان برابری ندیدم . سعدی .- برابری کرد
emulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلید کردن، برابری جستن با، هم چشمی کردن با، رقابت کردن با، پهلو زدن
emulatedدیکشنری انگلیسی به فارسیشبیه سازی شده، برابری جستن با، تقلید کردن، هم چشمی کردن با، رقابت کردن با، پهلو زدن
emulateدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلید، برابری جستن با، تقلید کردن، هم چشمی کردن با، رقابت کردن با، پهلو زدن
emulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلید می کند، برابری جستن با، تقلید کردن، هم چشمی کردن با، رقابت کردن با، پهلو زدن
برابریفرهنگ فارسی عمید۱. برابر بودن؛ هموزن یا همسر بودن.۲. روبهرو شدن.⟨ برابری کردن: (مصدر لازم)۱. با کسی روبهرو شدن.۲. دعوی همسنگی و همزوری کردن.۳. ستیزه کردن.۴. همدوش و همردیف بودن.
برابریلغتنامه دهخدابرابری . [ ب َ ب َ ] (حامص مرکب ) تعادل . تساوی . یکسانی . مساوات . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). همسری . (آنندراج ). همتایی . همسنگی : با روی تو ماه آسمان راامکان برابری ندیدم . سعدی .- برابری کرد
برابریفرهنگ فارسی عمید۱. برابر بودن؛ هموزن یا همسر بودن.۲. روبهرو شدن.⟨ برابری کردن: (مصدر لازم)۱. با کسی روبهرو شدن.۲. دعوی همسنگی و همزوری کردن.۳. ستیزه کردن.۴. همدوش و همردیف بودن.
برابریلغتنامه دهخدابرابری . [ ب َ ب َ ] (حامص مرکب ) تعادل . تساوی . یکسانی . مساوات . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). همسری . (آنندراج ). همتایی . همسنگی : با روی تو ماه آسمان راامکان برابری ندیدم . سعدی .- برابری کرد