برازیقلغتنامه دهخدابرازیق . [ ب َ ] (ع اِ) برازق . ج ِ برزیق . گروههای مردم . || سواران یا گروههای اسبان بدون سواران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || راههای گرد راه بزرگ . (منتهی الارب ). رجوع به برازق شود.
برازقلغتنامه دهخدابرازق . [ ب ُ؟ ] (اِخ )دهی از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار است که 818 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
برازکفرهنگ نامها(تلفظ: barāzak) (براز + ک/ak-/ (پسوند نسبت))، منسوب به براز ، منسوب شده به برازندگی، زیبایی و آراستگی ؛ (به مجاز) زیبا و آراسته .
برجکلغتنامه دهخدابرجک . [ ب ُ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه بخش بردسکن شهرستان کاشمر سکنه آن 929 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
برزیقلغتنامه دهخدابرزیق . [ ب ِ ] (معرب ، اِ) گروه مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جماعت . سوار. سواران . (المعرب ). ج ،برازیق . (آنندراج ) (منتهی الارب ). و این فارسی معرب است . ج ، برازق . و رجوع به المعرب جوالیقی ص 55 شود.