برآمدلغتنامه دهخدابرآمد. [ ب َ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) روا کردن . اسعاف . قضا : هرکه ایشان را بمنزل خود می طلبید بر متابعت سنت رسول (ص ) و بجهت برآمد کار آن نیازمند میرفتند. (انیس الطالبین ). رجوع به برآمدن شود.
روز برآمدلغتنامه دهخداروز برآمد. [ ب َ م َ ] (اِ مرکب ) هنگام طلوع آفتاب . وقت برآمدن روز : سیصد مرد را از شارستان بکشت از وقت روز برآمد تا نیمروز و غارت کردند و رفت آنچه رفت . (تاریخ سیستان ).
توزیع چندجملهایmultinomial distributionواژههای مصوب فرهنگستانتوزیعی گسسته برای پیشامدهایی که بیش از دو برآمد داشته باشند
متغیر دوحالتیdichotomous variable, binary dataواژههای مصوب فرهنگستانمتغیری کیفی با تنها دو برآمد ممکن