برترلغتنامه دهخدابرتر. [ ب َ ت َ] (ص تفضیلی ) اعلی . (ترجمان القرآن ). ارفع. عالی تر. (ناظم الاطباء). بلندتر و اعلی . (آنندراج ). افضل . اجل . مقابل فروتر. بالاتر. (ناظم الاطباء). والاتر در مقام و منزلت و در مکان و محل . مقابل پست تر : بفرمان او گردد این آسمان
برتردیکشنری فارسی به انگلیسیabove, ascendant, ascendent, dominant, excellent, high, major, noble, over-, pre-eminent, predominant, preeminent, preponderant, sovereign, super-, superior, top, topper, undeniable
ترفعفرهنگ مترادف و متضاد۱. برتری جستن ۲. خودرا برتر پنداشتن، خود را برتر گرفتن ۳. برتریداشتن، برتر بودن، سر بودن
برترلغتنامه دهخدابرتر. [ ب َ ت َ] (ص تفضیلی ) اعلی . (ترجمان القرآن ). ارفع. عالی تر. (ناظم الاطباء). بلندتر و اعلی . (آنندراج ). افضل . اجل . مقابل فروتر. بالاتر. (ناظم الاطباء). والاتر در مقام و منزلت و در مکان و محل . مقابل پست تر : بفرمان او گردد این آسمان
برتردیکشنری فارسی به انگلیسیabove, ascendant, ascendent, dominant, excellent, high, major, noble, over-, pre-eminent, predominant, preeminent, preponderant, sovereign, super-, superior, top, topper, undeniable
زبرترلغتنامه دهخدازبرتر. [ زَ ب َ ت َ ] (ص تفضیلی ) (از: اسم + پساوند تفضیل )، بالاتر. برتر. عالیتر. بلندتر. والاتر : آفتاب ار زبرتر است چه شدکار گوهر نه مستقر دارد.انوری .
برترلغتنامه دهخدابرتر. [ ب َ ت َ] (ص تفضیلی ) اعلی . (ترجمان القرآن ). ارفع. عالی تر. (ناظم الاطباء). بلندتر و اعلی . (آنندراج ). افضل . اجل . مقابل فروتر. بالاتر. (ناظم الاطباء). والاتر در مقام و منزلت و در مکان و محل . مقابل پست تر : بفرمان او گردد این آسمان