برجلغتنامه دهخدابرج . [ ب َ ] (اِ) در تداول مقابل خرج . آنچه مصرف شود از نقد برای چیزهایی که از ضروریات زندگی نباشد. خرجها که جز برای خوردن و آشامیدن و منزل است . خرجهای غیرضروری . (یادداشت مؤلف ).
برجلغتنامه دهخدابرج . [ ب َ رَ ] (اِ) رستنی باشدکه آنرا اکر ترکی گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). وج . (بحر الجواهر). بحرالجواهر در ذیل کلمه ٔ وج گوید فارسی آن برج است . رجوع به بحرالجواهر شود.
برجلغتنامه دهخدابرج . [ ب َ رَ ] (ع مص ) فراخ عیش شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سپیدی سخت سپید و سیاهی سخت سیاه شدن چشم و فراخ چشم گردیدن . (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). || (ص ) خوبروی با جمال . || روشن و نمایان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، ابراج . (منتهی الار
برجلغتنامه دهخدابرج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور، جلگه ، معتدل . سکنه ٔ آن 460 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، پنبه و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
برجلغتنامه دهخدابرج . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خندمان شهرستان رفسنجان . کوهستانی و سردسیری . سکنه ٔ آن 158 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت ، گله داری است . راه فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
دره سفید برجلغتنامه دهخدادره سفید برج . [ دَرْ رَ س َ / س ِ ب ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان واقع در 65هزارگزی خاور رفسنجان و 20هزارگزی شمال راه شوسه ٔ رفسنجان به کرمان . (ا
دز ابرجلغتنامه دهخدادز ابرج . [ دِ زِ اَ رَ ] (اِخ ) کوهی است بالای ابرج که یک نیمه ٔ آن محکم است و یک نیمه محکم نیست چنانکه حصارتوان کردن و بستدن . اما بتاختن و زودی نتوان ستدن وآب روان در این دز می گذرد و از کوه به زیر می افتد وآب دیه از آن است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص <span class="hl" dir="
خرج و برجلغتنامه دهخداخرج و برج . [ خ َ ج ُب َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دو کلمه ای است که برای بیان خرج و متعلقات آن بکار می رود، یعنی برای مجموع خرجهای لازم و اصلی و خرجهای زائد و غیرلازم بکار رود.
چهار برجلغتنامه دهخداچهار برج . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه ، 700 تن سکنه دارد. از زرینه رود آبیاری میشود. محصولش غلات چغندر، کشمش و بادام است . شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است . در دو محل بفاصله ٔ <span class="hl"
چهاربرجلغتنامه دهخداچهاربرج . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه ٔ شهرستان نوشهر، 230 تن سکنه دارد. از چاه آبیاری میشود. محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).