برخشلغتنامه دهخدابرخش . [ ب َ رَ ] (اِ) پشت ستور باری . (منتهی الارب ). پشت اسب . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : روز هیجا از سر چابک سواری بردری از برخش و ران اسب خصم کیمخت و بغند.سوزنی .
برخیزگویش اصفهانی تکیه ای: ârest / âru / ârâ طاری: âros طامه ای: beland bobe طرقی: oro کشه ای: âro نطنزی: ârâs / ârâ
برخیزگویش خلخالاَسکِستانی: bayzən دِروی: b.ayz شالی: beyz کَجَلی: beyz کَرنَقی: bayz کَرینی: beyz کُلوری: bayz گیلَوانی: verez لِردی: beyz
تغییر ایزوتوپیisotope fractionationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تغییر ترکیب ایزوتوپی عنصر با استفاده از پخش و تبخیر یا تبادل شیمیایی متـ . برخِش ایزوتوپی
برخشلغتنامه دهخدابرخش . [ ب َ رَ ] (اِ) پشت ستور باری . (منتهی الارب ). پشت اسب . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : روز هیجا از سر چابک سواری بردری از برخش و ران اسب خصم کیمخت و بغند.سوزنی .
برخشلغتنامه دهخدابرخش . [ ب َ رَ ] (اِ) پشت ستور باری . (منتهی الارب ). پشت اسب . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : روز هیجا از سر چابک سواری بردری از برخش و ران اسب خصم کیمخت و بغند.سوزنی .
ستون برخشfractionating columnواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی که با آن اجزای سیال گازی یا مایع را ازطریق برخش بخارـ مایع یا استخراج مایعـ مایع یا برجذبش مایعـ جامد جدا میکنند