برخواندنلغتنامه دهخدابرخواندن . [ ب َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب )خواندن . قرائت کردن : چون یوسف بن عمرو این نامه را برخواند بفرمود تا آن مرد را گردن زدند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی )... چون این نامه برخوانی نگر تا آنجا درنگ نکنی و باز پس آیی . (ترج
برخواندنیلغتنامه دهخدابرخواندنی . [ ب َ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) قابل خواندن . قابل خطابه و کنفرانس .
برخواندنیلغتنامه دهخدابرخواندنی . [ ب َ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) قابل خواندن . قابل خطابه و کنفرانس .
يَتْلُونَهُفرهنگ واژگان قرآنآن را مي خوانند- آن را تلاوت مي کنند(تلاوت همانطور که برخواندن الفاظ اطلاق ميشود ، بر القاء معاني آن الفاظ نيز اطلاق ميگردد)
تَتْلُونَفرهنگ واژگان قرآنمي خوانيد- تلاوت مي کنيد(تلاوت همانطور که برخواندن الفاظ اطلاق ميشود ، بر القاء معاني آن الفاظ نيز اطلاق ميگردد)
تُتْلَىٰفرهنگ واژگان قرآنخوانده شد- تلاوت شد(تلاوت همانطور که برخواندن الفاظ اطلاق ميشود ، بر القاء معاني آن الفاظ نيز اطلاق ميگردد)
يَتْلُواْفرهنگ واژگان قرآنکه مي خواند- تلاوت مي کند(تلاوت همانطور که برخواندن الفاظ اطلاق ميشود ، بر القاء معاني آن الفاظ نيز اطلاق ميگردد)
برخواندنیلغتنامه دهخدابرخواندنی . [ ب َ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) قابل خواندن . قابل خطابه و کنفرانس .