برداشتفرهنگ فارسی عمید۱. استنباط.۲. (کشاورزی) جمعآوری محصول.۳. (اقتصاد) برداشتن قسمتی از سرمایه یا سود یک مؤسسه پیش از فرارسیدن موقع تقسیم آن.۴. [قدیمی] عمل برداشتن چیزی.۵. تحمل؛ شکیبایی.
برداسپیدلغتنامه دهخدابرداسپید. [ب َ اِ ] (اِخ ) ده از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان . کوهستانی و سردسیری مالاریائی است . سکنه ٔ آن 200 است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
برداشتلغتنامه دهخدابرداشت . [ ب َ ] (مصدر مرخم ) مخفف برداشتن . (یادداشت مؤلف ). || آنچه دکاندار یا یکی از دوشریک از نقود حاضر بهر خود برگیرد: شما برداشت کرده اید هزارتومان من پانصد تومان . (یادداشت مؤلف ). عمل برداشتن قسمتی از چیزی یا سرمایه ای پیش از آنکه هنگام تقسیم آن چیز یا سرمایه برسد م
برداشتدیکشنری فارسی به انگلیسیconcept, conception, conclusion, construction, deduction, estimate, impression, inference, interpretation, notion, perception, pickup, reading, understanding, version, view, yield
برداشت آبنگاشتیhydrographic surveyواژههای مصوب فرهنگستانبرداشتی که هدف اصلی آن تعیین اطلاعات مربوط به آبهاست
برداشت آب بارانrainwater harvestingواژههای مصوب فرهنگستانجمعآوری و استفاده از آب باران پیش از رسیدن به آبخوان
برداشت آب زیرزمینیground water withdrawlواژههای مصوب فرهنگستانفرایند بیرون کشیدن آب زیرزمینی از یک منبع آب
مقیاس برداشت آبنگاشتیscale of hydrographic surveyواژههای مصوب فرهنگستانمقیاسی که در آن موقعیتهای عمقیابی بر روی برگ نقشۀ آبنگاشتی ترسیم میشود
تخلیۀ آب زیرزمینیground water discharge 1واژههای مصوب فرهنگستانبرداشت آب از زون اشباع از آب در زیر زمین
مخروط اُفتcone of depressionواژههای مصوب فرهنگستانفرواُفتادگی سطح آب زیرزمینی در اطراف چاه پس از برداشت آب که شکلی مانند مخروط وارونه ایجاد میکند
برداشتفرهنگ فارسی عمید۱. استنباط.۲. (کشاورزی) جمعآوری محصول.۳. (اقتصاد) برداشتن قسمتی از سرمایه یا سود یک مؤسسه پیش از فرارسیدن موقع تقسیم آن.۴. [قدیمی] عمل برداشتن چیزی.۵. تحمل؛ شکیبایی.
برداشتلغتنامه دهخدابرداشت . [ ب َ ] (مصدر مرخم ) مخفف برداشتن . (یادداشت مؤلف ). || آنچه دکاندار یا یکی از دوشریک از نقود حاضر بهر خود برگیرد: شما برداشت کرده اید هزارتومان من پانصد تومان . (یادداشت مؤلف ). عمل برداشتن قسمتی از چیزی یا سرمایه ای پیش از آنکه هنگام تقسیم آن چیز یا سرمایه برسد م
برداشتدیکشنری فارسی به انگلیسیconcept, conception, conclusion, construction, deduction, estimate, impression, inference, interpretation, notion, perception, pickup, reading, understanding, version, view, yield
برداشتفرهنگ فارسی معین(بَ) (مص مر.) 1 - جمع آوری محصول . 2 - صبر، بردباری . 3 - پیشرفت و ترقی . 4 - عمل گرفتن چیزی قبل از موقع پرداخت یا تقسیم .
برداشتفرهنگ فارسی عمید۱. استنباط.۲. (کشاورزی) جمعآوری محصول.۳. (اقتصاد) برداشتن قسمتی از سرمایه یا سود یک مؤسسه پیش از فرارسیدن موقع تقسیم آن.۴. [قدیمی] عمل برداشتن چیزی.۵. تحمل؛ شکیبایی.
برداشتلغتنامه دهخدابرداشت . [ ب َ ] (مصدر مرخم ) مخفف برداشتن . (یادداشت مؤلف ). || آنچه دکاندار یا یکی از دوشریک از نقود حاضر بهر خود برگیرد: شما برداشت کرده اید هزارتومان من پانصد تومان . (یادداشت مؤلف ). عمل برداشتن قسمتی از چیزی یا سرمایه ای پیش از آنکه هنگام تقسیم آن چیز یا سرمایه برسد م
ایستگاه برداشتsurvey stationواژههای مصوب فرهنگستاننقطهای که در آن یا از آن مشاهدات لازم برای برداشت انجام میشود
سامانۀ ناوبری برداشتsurvey navigation systemواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سامانۀ ناوبری برای ناوبری و برداشت هوایی