برگرلغتنامه دهخدابرگر. [ ب َ گ َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی در زبان پهلوی ، و آن در کارنامه ٔ اردشیر آمده است . (از یادداشت دهخدا).
بریرلغتنامه دهخدابریر. [ ب َ ] (ع اِ) نخستین برِ پیلو. بَریرة، یکی . (منتهی الارب ). اولین چیزی که از میوه ٔ اراک آشکار میشود. (از اقرب الموارد). و رجوع به اراک و پیلو شود.
بریرلغتنامه دهخدابریر. [ ب ُ رَ ] (اِخ ) ابن الخضیر همدانی . یکی از شهدای کربلا بروز عاشورا در رکاب حسین بن علی علیهماالسلام ، و او اول کسی است که بعد از حر شهید شد. (از حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 215).
مبررلغتنامه دهخدامبرر. [ م ُ ب َرْ رِ ] (ع ص ) میش ماده که در پیشانیش خالها باشد. (منتهی الارب ). میش ماده که در پستانش خالها باشد. (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (از تاج العروس ). میش ماده که در پستانش خالها باشد و آثار آبستنی آشکار گردد. || حق دهنده . (ناظم الاطباء).
متبررلغتنامه دهخدامتبرر. [ م ُ ت َ ب َرْ رَ ] (ع ص ) بخشیده شده . || عدالت کرده شده . (ناظم الاطباء).
متبررلغتنامه دهخدامتبرر. [ م ُت َ ب َرْ رِ ] (ع ص ) فرمان برداری کننده . (آنندراج ). مطیع و فرمان بردار. || اهل تقوی و دیندار و پارسا و خداپرست . || راست و صادق . || عادل . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبرر شود.
جقوم فبررلغتنامه دهخداجقوم فبرر. [ ] (اِخ ) از شعرای کتلونی بوده که از زبان ادبی عدول کرد و به لهجه های عامیانه شعر سرود. رجوع به الحلل السندسیة ج 2 ص 225 شود.