برزش آبادلغتنامه دهخدابرزش آباد. [ ب ُ زِ ](اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه 451 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
برزش آبادلغتنامه دهخدابرزش آباد. [ ب ُ زِ ](اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه 451 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ممارسةدیکشنری عربی به فارسیمشق , ورزش , تمرين , تکرار , ممارست , تمرين کردن , ممارست کردن , پرداختن , برزش , برزيدن
practiceدیکشنری انگلیسی به فارسیتمرین، عمل، ممارست، عادت، عرف، ورزش، تکرار، مشق، برزش، عمل کردن، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
practicesدیکشنری انگلیسی به فارسیشیوه ها، تمرین، عمل، ممارست، عادت، عرف، ورزش، تکرار، مشق، برزش، عمل کردن، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
خبوشانلغتنامه دهخداخبوشان . [ خ َ ] (اِخ ) بنا بر نقل صاحب انجمن آرای ناصری شهری است بخراسان در حدود نیشابور و بقوچان مشهور شده . صاحب آنندراج نیز خبوشان را چون انجمن آرای ناصری معرفی میکند دمشقی آنرا در ناحیه ٔ نیشابور می آوردو یاقوت در معجم البلدان می گوید این شهر شهر کوچکی است که در ناحیه ٔ
ذهبیةلغتنامه دهخداذهبیة. [ ذَ هََ بی ی َ ] (اِخ ) سلسله ای از اهل تصوف . سید قطب الدین محمد الحسینی النیریزی الشیرازی ، یکی از اقطاب این سلسله در کتاب فصل الخطاب آورده : و وارث الطومار السلسلة الذهبیه الکبرویة الرضویة، الشیخ محمد العارف الذی صومعته فی المشهد المقدس ، الی الشیخ الجلیل حاتم ، و
برزش آبادلغتنامه دهخدابرزش آباد. [ ب ُ زِ ](اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه 451 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).