خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برزه گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برزه گر
/barzegar/
معنی
= برزگر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برزه گر
لغتنامه دهخدا
برزه گر. [ ب َ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) برزیگر و زراعت کننده . (برهان ) (آنندراج ). برزگر. رجوع به برزگر شود.
-
برزه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) barzegar = برزگر
-
واژههای مشابه
-
برزة
لغتنامه دهخدا
برزة. [ ب َ زَ ] (ع اِ) سرا بالای کوه . (آنندراج ). || (ص ) امراءة برزة؛ زن پاکیزه کار خویشتن دار یا زن میانه سال بزرگ مرتبه ٔ پارسا که با وی مردان نشینند و حرف زنند و مانند زنان جوان حجاب و پرده نکند. زن عاقله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
برزة
لغتنامه دهخدا
برزة. [ ب ُ زَ ] (اِخ ) دهی است از غوطه ٔ دمشق . (معجم البلدان ).
-
برزة
لغتنامه دهخدا
برزة. [ ب ُ زَ ] (اِخ ) (یوم ...) از روزهای عرب است . (منتهی الارب ). موضعی است و یکی از جنگهای عرب در آنجا واقع شده است . و گویند در برزه مالک بن خالدبن فخربن الثرید که صاحب تاج (یعنی ملک بود) کشته شده است . (معجم البلدان ).
-
برزه کار
لغتنامه دهخدا
برزه کار. [ ب َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) برزیگر. برزگر. زراعت کننده . (برهان ) (آنندراج ).
-
برزه گاو
لغتنامه دهخدا
برزه گاو. [ ب َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گاو زراعت را گویند و آن گاوی است که بدان زمین را شیار کنند. (برهان ) (آنندراج ). گاوی که بدان جفت رانند و زراعت کنند. (شرفنامه ٔ منیری ) : برزه گاوی است کو خورد ناچاربرتخمی که خود کند شدیار. حکیم مختاری (از انجمن ...
-
هوار برزه
لغتنامه دهخدا
هوار برزه . [ هََ رِ ب َ زَ / زِ ] (اِخ ) رجوع به هواره برزه شود.
-
هواره برزه
لغتنامه دهخدا
هواره برزه . [ هََ رِ ب َ زَ / زِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بوکان شهرستان مهاباد. دارای 107 تن سکنه ، آب آن ازچشمه و محصول عمده اش غله ، توتون و کار دستی مردم آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
برزه گاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برزگاو، ورزگاو› [قدیمی] barzegāv گاو نری که برای شخم زدن زمین به کار رود: ◻︎ برزهگاویست کاو خورد ناچار / بر تخمی که خود کند شدیار (عثمان مختاری: ۶۹۹).
-
برزه گاو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) = ورزه گاو: گاوی که بدان زمین را شیار کنند، گاو زراعت ، ورزاو.
-
برزه و چنار
لغتنامه دهخدا
برزه و چنار. [ ب َ زِ وَ چ ِ ] (اِخ ) نام بلوکی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان . این بلوک از 12 آبادی تشکیل شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
جستوجو در متن
-
برزی
لغتنامه دهخدا
برزی . [ ب َ ] (اِ) دهقان و کاشتکار. (آنندراج ). برزگر. برزیگر. برزه گر. زارع . کشاورز. رجوع به برزیگر شود.