برفیلغتنامه دهخدابرفی . [ ب َ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی از حلواست . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || منسوب به برف . برفدار. (ناظم الاطباء).- شیر برفی ؛ شکل شیر که از برف سازند.- مثل شیر برفی ؛ غیراصیل و ساختگی .- هوای برفی
بژرفیلغتنامه دهخدابژرفی . [ ب ِ ژَ ] (ق مرکب ) (از: ب + ژرفی ) با تعمق . با بصیرت و آگاهی . با فِراست و زیرکی . (ناظم الاطباء). با احتیاط تمام . (شرفنامه ٔمنیری ) : سپه را بیاری ز سالار خویش بژرفی نگه دار پیکار خویش .فردوسی (از شرفنامه ٔ من
پوسیدگی برفیsnow rotواژههای مصوب فرهنگستانبیماری ناشی از گونهای قارچ که در زیر برف رشد میکند و همزمان با آب شدن برف، برگ یا بوتۀ گندم را آلوده میکند
برفیانلغتنامه دهخدابرفیان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 494 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6).
برفیانلغتنامه دهخدابرفیان . [ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان . سکنه ٔ آن 100 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5).
برفیرلغتنامه دهخدابرفیر. [ب َ ] (از یونانی ، ص ، اِ) ارغوانی . || یک نوع ماهی که پوست آن ارغوانی باشد. (ناظم الاطباء).
برفینلغتنامه دهخدابرفین . [ ب َ ] (ص نسبی ) برفی .- شیر برفین ؛ آنچه بشکل شیر از برف سازند : شیر برفینم نه آن شیری که بینی صولتم گاو زرینم نه آن گاوی که یابی عنبرم . خاقانی .- کوه برفین
برفینهلغتنامه دهخدابرفینه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) برف به شکر یا شیره آمیخته . برف شیره . (یادداشت مؤلف ).
برفیانلغتنامه دهخدابرفیان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 494 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6).
برفیانلغتنامه دهخدابرفیان . [ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان . سکنه ٔ آن 100 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5).
برفیرلغتنامه دهخدابرفیر. [ب َ ] (از یونانی ، ص ، اِ) ارغوانی . || یک نوع ماهی که پوست آن ارغوانی باشد. (ناظم الاطباء).
برفینلغتنامه دهخدابرفین . [ ب َ ] (ص نسبی ) برفی .- شیر برفین ؛ آنچه بشکل شیر از برف سازند : شیر برفینم نه آن شیری که بینی صولتم گاو زرینم نه آن گاوی که یابی عنبرم . خاقانی .- کوه برفین
برفینهلغتنامه دهخدابرفینه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) برف به شکر یا شیره آمیخته . برف شیره . (یادداشت مؤلف ).
پوسیدگی برفیsnow rotواژههای مصوب فرهنگستانبیماری ناشی از گونهای قارچ که در زیر برف رشد میکند و همزمان با آب شدن برف، برگ یا بوتۀ گندم را آلوده میکند
تایر گُلبرفیsnow tyreواژههای مصوب فرهنگستانتایری که نقش رویۀ آن طوری طراحی شده است تا در برف کشانش بهتری ایجاد کند