برفیانلغتنامه دهخدابرفیان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 494 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6).
برفیانلغتنامه دهخدابرفیان . [ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان . سکنه ٔ آن 100 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5).
برفانلغتنامه دهخدابرفان . [ ب َ ] (اِ) پشم بزغاله . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیراهن چرمین . (آنندراج ). کرته ٔ چرمی . (ناظم الاطباء).
جلوههای برفگونsnow effectsواژههای مصوب فرهنگستانجلوههای ویژۀ نشاندهندۀ برف که به شیوههای مختلف، همزمان با فیلمبرداری یا بعد از آن، ایجاد شود
برفینلغتنامه دهخدابرفین . [ ب َ ] (ص نسبی ) برفی .- شیر برفین ؛ آنچه بشکل شیر از برف سازند : شیر برفینم نه آن شیری که بینی صولتم گاو زرینم نه آن گاوی که یابی عنبرم . خاقانی .- کوه برفین
برفینفرهنگ نامها(تلفظ: barfin) (برف + ین (پسوند نسبت)) ، برفی ، از جنس برف ، سفید مانند برف ؛ (به مجاز) زیبا چهره.
باباقلهلغتنامه دهخداباباقله . [ ق ُل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، 30 هزارگزی شمال الیگودرز کنار راه برفیان بدو راه جلگه ، معتدل . سکنه 104 تن ، شیعه و لری بختیاری . آب آن ازقنات و چاه و محصول آ