برفکوریsnow blindness, nivialis ophtalmiaواژههای مصوب فرهنگستاناختلال دردناک قرنیۀ چشم به علت قرار گرفتن بیشازحد در معرض نور فرابنفشی که از برف بازتابیده میشود
روکشکاری گرمmould cure retreading, hot cap, mould cure, hot retreading, remouldingواژههای مصوب فرهنگستانروشی که در آن رویۀ خام را بر مَنجید سابخورده میکشند و سپس در قالب گرم میپزند
دمای کوریCurie temperatureواژههای مصوب فرهنگستاندمایی که در آن کانی خاصیت فِرّومغناطیسی خود را از دست میدهد متـ . نقطۀ کوری Curie point
ثابت کوریCurie constantواژههای مصوب فرهنگستانثابتی (عددی) که حاصلِضرب پذیرفتاری مغناطیسی، با دمایی معین، در اختلاف آن با دمای کوری است
عمق کوریCurie depthواژههای مصوب فرهنگستانعمقی در زمین (30 تا 40 کیلومتر از سطح) که در آن افزایش دما موجب میشود مواد خاصیت مغناطیسی را از دست بدهند
کوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی م] کوری، نابینایی شبکوری، کوررنگی، عیوب چشم ◄ کمسویی برفکوری نقطۀ کور بریل، نگارش عصای سفید کورمال
برففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی برفوبوران، بوران، کولاک بلور یخ، ستارۀ یخی برفبازی، گلولۀ برفی، آدم برفی بهمن اسکی سرسره پارو، برفروبی برفانداز، بارش شدید برف برفکوبی، برفکوب، برفریزه، برفخوره، برفکوری