بیرکلیلغتنامه دهخدابیرکلی . [ ](اِخ ) (929-981) زین الدین محمدبن بیرعلی محیی الدین معروف به بیرکلی یا برکلی یا برکوی . از قصبه ٔ بانی کری از شاگردان محیی الدین معروف به اخی زاده و در زهد از ملازمان شیخ عبداﷲ قرمانی بیرامی و از
برقلعهلغتنامه دهخدابرقلعه . [ ب َ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 100 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5).
بریکلالغتنامه دهخدابریکلا. [ ب َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانرود سفلای بخش نور شهرستان آمل . سکنه ٔ آن 130 تن . آب آن از رودخانه ٔ بریرود و محصول آن برنج و مختصر غلات و نیشکر است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3).
حرمونلغتنامه دهخداحرمون . [ ] (اِخ ) به معنی قله ٔ بلند و یا بمعنی ممتنعالوصول یا مقدس میباشد و صیدونیان آنرا سریون درخشنده و اموریان سیز یا شیز میگفتند. (غزلهای سلیمان 4:8). اما عبرانیان آنرا کوه سیؤن مینامیدند. (سفر تثنیه <