برمجلغتنامه دهخدابرمج . [ ب َ م َ ] (اِمص مرکب ) برمچ . لمس . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به برمچ شود.
بیرامشلغتنامه دهخدابیرامش . [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + رامش ) بی شادی . ناشاد : همه بدسگالند و بیدانشندزبیدانشی تیره بیرامشند. فردوسی .تن مرده چون مرد بیدانش است که نادان بهر جای بیرامش است .فردوسی .<br
برموزلغتنامه دهخدابرموز. [ ب َ ] (اِ) علف دواب . (برهان ) (از آنندراج ). || خوراک و قوت . (ناظم الاطباء). || زنبور عسل . || انتظار و امیدواری . (برهان ) (از آنندراج ). میل و خواهش . (ناظم الاطباء). برمور. پرمور. پرموز.
برمجیدنلغتنامه دهخدابرمجیدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: بر + مج + -یدن ) خزیدن . || ربودن . || کشیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به برمچیدن و مجیدن شود.
برمجیدنلغتنامه دهخدابرمجیدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: بر + مج + -یدن ) خزیدن . || ربودن . || کشیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به برمچیدن و مجیدن شود.