برمینلغتنامه دهخدابرمین . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، برنج ،ذرت و لبنیات است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8).
بارمانلغتنامه دهخدابارمان . (اِ) کلمه ٔ فارسی بمعنی شخص محترم و لایق دارای روح بزرگ . (یوستی از فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ).
برمینیذسلغتنامه دهخدابرمینیذس . [ ب َ ذِ ] (اِخ ) برمانیذس که از اطبای یونان بود. (از عیون الانباء). رجوع به برمانیدس شود.
برمینیذسلغتنامه دهخدابرمینیذس . [ ب َ ذِ ] (اِخ ) برمانیذس که از اطبای یونان بود. (از عیون الانباء). رجوع به برمانیدس شود.
طبرمینلغتنامه دهخداطبرمین . [ طَ ب َ ] (اِخ ) قلعه ای است استوار در صقلیه .(معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 22) (قاموس الاعلام ). دمشقی در فصل وصف جزائر بحر رومی گوید: و من بلادالجزیرة البریة: الشاقة و... و طبرمین ... (نخبةالدهر ص <sp