خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برهمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برهمه
لغتنامه دهخدا
برهمه . [ ب َ رَ م َ / م ِ ] (ص ، اِ) مخفف برهمن است که اصیل و نجیب و حکیم و پیر و مرشد هنود باشد. (برهان ). رجوع به برهمن شود.
-
واژههای مشابه
-
برهمة
لغتنامه دهخدا
برهمة. [ ب َ هََ م َ ] (ع مص ) پیوسته نگریستن و مژه برهم نازدن . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || (اِ) غلاف بر درخت و شکوفه یا غنچه ٔ ناشکفته . (منتهی الارب ). مجتمع برگ درخت و میوه و شکوفه ٔ آن ، چون بُرعمة. (از ذیل اقرب الموارد ...
-
جستوجو در متن
-
تن برافکندن
لغتنامه دهخدا
تن برافکندن . [ ت َ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تن اندر افکندن . تن برفکندن . حمله بردن . هجوم بردن : پس از کین برافکند تن برهمه رمان کردشان هر سویی چون رمه . اسدی .بزد کوس و تن بر سپه برفکندخروش یلان شد به ابر بلند. اسدی .رجوع به تن اندرافکندن و تن ا...
-
بزیدن
لغتنامه دهخدا
بزیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) وزیدن . (برهان ) (فرهنگ شعوری ) (آنندراج ) : ای نقش مهر برهمه دلها نشسته ای وی باد لطف بر همه تنها بزیده ای . اثیرالدین اخسیکتی .هود هدی توئی و من از تو چو صرصری بر عادیان جهل بعادت بزیده ام . خاقانی .|| زدن پنبه و غیره . (یا...
-
عموم
لغتنامه دهخدا
عموم . [ ع ُ ] (ع مص ) فراگرفتن همه را. (از منتهی الارب ). همه ٔ افراد را شامل بودن . همگی را شامل شدن ، و عام شدن : عم ّ المطر الارض ؛ باران همه ٔ زمین را فراگرفت . (از اقرب الموارد).- عموم و خصوص مطلق ؛ (اصطلاح منطق ) عبارت از آن است که دو کلی چنا...
-
سندان گذار
لغتنامه دهخدا
سندان گذار. [ س ِ گ ُ ] (نف مرکب ) که از سندان بگذرد. سخت برنده که از سندان عبور کند. که سندان را بشکافد. گذرکننده از سندان کسی که تیرش ازسندان بگذرد : قیماز شمشیر سندان گذار بر نیزه ٔ او زد و نیزه ٔ او را قلم کرد. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ). شا...
-
بالایین
لغتنامه دهخدا
بالایین . (ص نسبی ) منسوب به بالاست . (آنندراج ). برین . زبرین .(یادداشت مؤلف ). عتبة. (منتهی الارب ) : به آسانی بر خانه ٔ بالایین توانند برد. (از مجمل التواریخ و القصص ). || علیا. فوق . مقابل سفلی : بهقباد بالایین و میانه و زیرین از اعمال عراق [ اس...
-
یارکند
لغتنامه دهخدا
یارکند. [ ک َ ] (اِخ ) شهری است در ترکستان شرقی میان کاشغر و ختن از توابع چین . در ساحل چپ نهری به همین نام . در نزهةالقلوب ذیل ختن آمده است : مملکتی بزرگ است و از اقلیم چهارم و پنجم از مشاهیر بلادش کاشغر و ینگی تلاس وصیرم و یارکند. ص 258 و در آنندرا...
-
پیشی گرفتن
لغتنامه دهخدا
پیشی گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سبق . (دهار). بدارسبقت جستن . مبادرت کردن . جلو افتادن . پیش افتادن . سبقت کردن . بوص . تقدم جستن . انبیاص . مرص . اشتاء. مُشأاة. بذاذة و بذوذة. سباق . تبادر. پیشی جستن . مقدم برهمه آمدن . اعجال . مُغاوله . (من...
-
ادامه
لغتنامه دهخدا
ادامه . [ اِ م َ ] (ع مص ) اِدامة. اِدامت . همیشه داشتن . پیوسته گردانیدن . (مجمل اللغة). پیوستگی . دایم داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : یدیم اﷲ نعمته علیه . (تاریخ بیهقی ص 217). ادام اﷲ بقاه ؛ خدای زیست او را همیشگی کناد. ادام اﷲ ظله . ادام ...
-
عمیم
لغتنامه دهخدا
عمیم . [ ع َ ] (ع ص ) تمام ، و هرچه فراهم آید و بسیار گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تمام و همه را فراگیرنده . (غیاث اللغات ). کامل از هر چیزی . (از اقرب الموارد) . همه . عام . فراگیرنده : چو بود شفقت او عام برهمه عالم بر او خدایا...
-
بامدادان
لغتنامه دهخدا
بامدادان . (اِ مرکب ) مرکب از بامداد بعلاوه ٔ «ان »که بگفته ٔ شمس قیس رازی در المعجم حرف تخصیص است . رجوع به آن در این لغت نامه شود. صبح . بامداد. بام . وقت طلوع فجر راگویند. سحرگاهان . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). هنگام بامداد. گاه بامداد. وقت صبح . ...
-
ادیم
لغتنامه دهخدا
ادیم . [ اَ ] (ع اِ) چرم . || مطلق پوست دباغت داده . (غیاث اللغات ). چرم مهیا و ساخته :بیاورد پس مشکهای ادیم بگسترد بر وی همه زر و سیم . فردوسی .تا خبر شد سوی سیمرغ که بازان ترااز ادیم است بپای اندر بربسته دوال . فرخی .تا نکردند در بن چه سخت پاک نامد...