بروسلغتنامه دهخدابروس . [ بْرُس ْ / ب ُ رُس ْ ] (اِخ ) سالومن دُ. (1571 - 1626 م .) معمار فرانسوی . وی قصر لوگزامبورک و کاخ دادگستری رن و کانال آرکوی را ساخته است . (فرهنگ فارسی معین ).
بیروزلغتنامه دهخدابیروز. (اِ) فیروزه . سنگی باشد سبزرنگ شبیه به زمرد لیکن بسیار کم بها و کم قیمت . (برهان ) (از رشیدی ). سنگی باشد سبزرنگ و بعضی گفته اند شیشه ٔ کبودرنگ که به پیروزه مشتبه شود. (انجمن آرا) : چنان مستم چنان مستم من امروزکه فیروزه نمیدانم ز بیروز.<
بروزدیکشنری عربی به فارسیپيش رفتن , پيشرفتگي داشتن , جلو رفتن (بيشتر با يا مانندان بکارميرود) , پيش رفتگي , پيش امدگي , برجسته , قلنبه , واريز نشده
بروسلوزفرهنگ فارسی عمیدبیماری واگیرداری که بهوسیلۀ یکی از گونههای بروسلا ایجاد میشود و از علائم آن حملههای مکرر تب، ضعف، کمخونی، و افسردگی روحی است؛ تب مالت.
بروسانلغتنامه دهخدابروسان . [ ب َ ] (اِ مرکب ) صورت تصحیف شده ٔ برروشنان است که در برهان آمده به معنی مطلق امت از هر پیغمبری که باشد. || گروههای مردمان از هر جنس که باشند. (برهان ). و آن مصحف برروشنان است در هر دو معنی .(یادداشت دهخدا). رجوع به بروشان و برروشنان شود.
بروسللغتنامه دهخدابروسل . [ بْرو / ب ُ س ِ ] (اِخ ) تلفظی از کلمه ٔ بروکسل در لهجه ٔ فلامانی . بروکسل ، پایتخت بلژیک . رجوع به بروکسل شود.
بروسویلغتنامه دهخدابروسوی . [ ب ُ س َ وی ی ] (اِخ ) یعقوب بن علی بروسوی . از فاضلان روم (ترک ) که تألیفات وی به زبان عربی بوده است . وی مدتی عهده دار تدریس در «بروسه » و «آیدین » و «ادرنه » شد و بسال 931 هَ . ق . در بازگشت از سفر حج در «برکةالحاج » مصر درگذشت
بروسلوزفرهنگ فارسی عمیدبیماری واگیرداری که بهوسیلۀ یکی از گونههای بروسلا ایجاد میشود و از علائم آن حملههای مکرر تب، ضعف، کمخونی، و افسردگی روحی است؛ تب مالت.
بروسانلغتنامه دهخدابروسان . [ ب َ ] (اِ مرکب ) صورت تصحیف شده ٔ برروشنان است که در برهان آمده به معنی مطلق امت از هر پیغمبری که باشد. || گروههای مردمان از هر جنس که باشند. (برهان ). و آن مصحف برروشنان است در هر دو معنی .(یادداشت دهخدا). رجوع به بروشان و برروشنان شود.
بروسللغتنامه دهخدابروسل . [ بْرو / ب ُ س ِ ] (اِخ ) تلفظی از کلمه ٔ بروکسل در لهجه ٔ فلامانی . بروکسل ، پایتخت بلژیک . رجوع به بروکسل شود.
بروسویلغتنامه دهخدابروسوی . [ ب ُ س َ وی ی ] (اِخ ) یعقوب بن علی بروسوی . از فاضلان روم (ترک ) که تألیفات وی به زبان عربی بوده است . وی مدتی عهده دار تدریس در «بروسه » و «آیدین » و «ادرنه » شد و بسال 931 هَ . ق . در بازگشت از سفر حج در «برکةالحاج » مصر درگذشت
باربروسلغتنامه دهخداباربروس . [ ب ِ ] (اِخ ) از بابا اوروج تحریف شده است . این نام را اروپائیان بکاپیتن مشهور اوروج رئیس و برادرش خیرالدین رئیس اطلاق نمایند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به خیرالدین و بارباروس و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی شود.
باربروسلغتنامه دهخداباربروس . [ ب ِ ] (اِخ ) فردریک (یعنی فردریک ِ ریشدار). از امپراطوران آلمان باشد. رجوع به فردریک شود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).