برونخَمflare 1واژههای مصوب فرهنگستانفضای تعدیلپذیری در اطراف مانع که میتوان آن را در مواقع ضروری تغییر داد
بورانburan, purga, burgaواژههای مصوب فرهنگستانباد قوی شمالشرقی در روسیه و آسیای مرکزی متـ . سپیدبوران white buran
خم خملغتنامه دهخداخم خم . [ خ َ خ َ ] (ص مرکب ) پیچاپیچ . (یادداشت بخط مؤلف ) : همیشه کمندی خم خم بر فتراک داشتی . (اسکندرنامه ٔ سعید نفیسی ).خام طبع آنکه می گوید به چنگ و کف مگیرزلفکان خم خم و جام نبیذ خام را.سوزنی .
خم اندر خم داشتنلغتنامه دهخداخم اندر خم داشتن . [ خ َ اَ دَخ َ ت َ ] (مص مرکب ) مساوی و حریف بودن . (آنندراج ).
برگشتهلغتنامه دهخدابرگشته . [ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برگردیده . مراجعت نموده . (ناظم الاطباء). بازگشته : منم منم بلبل سرگشته از کوه و کمر برگشته . ؟التفات ؛ برگشته نگریستن . (از منتهی الارب