برچیدگیلغتنامه دهخدابرچیدگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر است از برچیدن . حالت و وضع برچیده چنانکه انحلال یک مؤسسه و تعطیل یک بنگاه . (از فرهنگ فارسی معین ). انحلال در اصطلاح تجارت . رجوع به برچیدن شود.
بریدیلغتنامه دهخدابریدی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به برید، به معنی چاپار.(از الانساب سمعانی ). رجوع به برید شود. || (حامص ) شغل برید. صاحب بریدی . مقامی معادل ریاست پست امروز : بریدی سیستان که در روزگار پیشین به اسم حسنک بود شغلی بزرگ با نام به طاهر دبیر دادند. (تاریخ ب
بریدیلغتنامه دهخدابریدی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به سکةالبریدخوارزم . (ناظم الاطباء). و رجوع به سکةالبرید شود.
بریدیلغتنامه دهخدابریدی .[ ب ُ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به بریدةبن حصیب اسلمی ، از صحابه . (از الانساب سمعانی ). و رجوع به بریة شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بریدی . رجوع به احمدبن محمدبن یعقوب ... و ابوعبداﷲ بریدی شود.
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ](اِخ ) بریدی . یکی از سرداران خلفای عباسی . وی در بصره با بجکم اظهار خلاف کرد. بجکم توزن را بمقابله ٔ وی فرستاد و توزن در جنگ با ابوعبداﷲ بریدی شکست یافت و بجکم خود بمقاتله بریدی شتافت و در راه بدست غلامی کرد کشته شد و امارت جیوَش َ بر بریدی قرار
یزیدلغتنامه دهخدایزید. [ ی َ ] (اِخ ) بریدی شامی ، یکی از قراء بود و او را قرائتی است . (ابن الندیم ).