برکنارلغتنامه دهخدابرکنار. [ ب َ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) بیک طرف و بیک سو. (ناظم الاطباء) : جهاندیده پیری ز ما برکنارز دور فلک لیل مویش نهار. سعدی .|| معزول . آزاد و رستگار. (ناظم الاطباء): تَمرّن ، تَ
برکنارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ک، فروگذاشته، ازدور خارجشده، ازکارافتاده، بهدردنخور، متروکه، مهجور، کاملاً مستهلک شده، سوخت شده، غیرقابل استفاده آشغال، دورریز، دورانداخته اخراج شده ناباب، کهنه، مندرس، مستعمل، فرسوده، زهواردررفته، فکسنی، لکنته، دربوداغان، اوراق، اوراقی، قراضه، اسقاط، اسقاطی، بلااستفاده، بیمصر
برکناریلغتنامه دهخدابرکناری . [ ب َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برکنار. دوری . کناره گیری : پس ازبرکناری فلان از حکومت فلان جا... (یادداشت مؤلف ).
برکناریrecall 1واژههای مصوب فرهنگستانبرکنار کردن یک فرد انتخابشده از منصبش، پیش از پایان دورۀ مقرر، با برگزاری انتخابات مجدد
برکناریلغتنامه دهخدابرکناری . [ ب َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برکنار. دوری . کناره گیری : پس ازبرکناری فلان از حکومت فلان جا... (یادداشت مؤلف ).
برکناریrecall 1واژههای مصوب فرهنگستانبرکنار کردن یک فرد انتخابشده از منصبش، پیش از پایان دورۀ مقرر، با برگزاری انتخابات مجدد
برکناری دِگرهایallelic exclusionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن تنها یکی از دو دگرۀ والدی در ژنگان بیان میشود