برگردانفرهنگ فارسی عمید۱. برگرداننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): نوار برگردان.۲. ترجمه: برگردان فارسی کتاب.۳. قسمتی از لباس که به بیرون تا میشود.۴. (موسیقی) قسمت تکرارشونده در یک آواز.۵. (موسیقی) گوشهای در دستگاه شور.۶. [قدیمی] = کاربن
برگردانلغتنامه دهخدابرگردان . [ ب َ گ َ ] (ن مف مرکب )مخفف برگردانده . برگردانیده . (فرهنگ فارسی معین ).- لب برگردان ؛ تاشده به جانب خارج یا درون .- یقه برگردان ؛ یقه ٔ برگردانیده و تاشده بجانب وحشی . || (نف مرکب ) برگرداننده . (فرهنگ
رخسارلغتنامه دهخدارخسار. [ رُ ] (اِ مرکب ) گونه که به عربی خَدّ گویند ولی از کثرت استعمال به معنی روی (تمام چهره ) نیز می آید. (از شعوری ج 2 ص 23). روی و چهره و عارض . (ناظم الاطباء). اُجْنة. وَجْنَة. وَجَنة. وِجْنة. وُجْنة. ع
تابوت سکینهلغتنامه دهخداتابوت سکینه . [ ت ِ س َ ن َ ] (اِخ ) تابوت شهادت ، تابوت عهد. تابوتی بود که بعدد هر پیغمبری خانه ای از زبرجد سبز در وی بود آخرین خانه ها خانه ٔ حضرت رسالت صلی اﷲ علیه و آله و سلم بود و در آن خانه دیباچه ای بود حمرا و در آن صورت حضرت بود صلعم که درو نگاشته بود و از راست آن صور