برشتگیلغتنامه دهخدابرشتگی . [ ب ِ رِ ت َ ] (حامص ) حالت و چگونگی برشته . برشته بودن . نیم سوختگی (در نان و غیره ): نان به این برشتگی را میگویی خمیر است . || نیکویی بافت و ظرافت آن . نیک به هم بافته بدون تار و پود پارچه ٔ پشمی و قالی و جز آن . مقابل شلاته و شل .
برگشتگیلغتنامه دهخدابرگشتگی . [ ب َ گ َ ت َ/ ت ِ ] (حامص مرکب ) وضع و حالت برگشته . (فرهنگ فارسی معین ). بازگردیدگی . وارونی . واژگونی . انقلاب . برتافتگی . (یادداشت دهخدا). تغییر و واژگونی . (ناظم الاطباء). زُؤاب . (از منتهی الارب ). حِوَل . (از دهار): کَمَد،
برگشتگیretroflexionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی آوایی که در طی آن نوک زبان در پشت برآمدگی لثه قرار میگیرد و به سمت سختکام برمیگردد
ردتلغتنامه دهخداردت . [ رِدْ دَ ] (ع اِمص ) رِدّة. رِدّه . برگشتگی از دین . (یادداشت مؤلف ) : قتیبةبن طغشاده بسبب ردت که از وی ظاهر شده بود ابومسلم او را بکشت . (تاریخ بخارای نرشخی ص 11).- ردت آوردن ؛ مرت
ردةلغتنامه دهخداردة. [ رِدْ دَ ] (ع اِمص ) برگشتگی از دین و جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است از ارتداد. (از اقرب الموارد). اسم مصدر ارتداد بکسر راء است ولی معمولاً به فتح تلفظ کنند. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 50
برگشتگیلغتنامه دهخدابرگشتگی . [ ب َ گ َ ت َ/ ت ِ ] (حامص مرکب ) وضع و حالت برگشته . (فرهنگ فارسی معین ). بازگردیدگی . وارونی . واژگونی . انقلاب . برتافتگی . (یادداشت دهخدا). تغییر و واژگونی . (ناظم الاطباء). زُؤاب . (از منتهی الارب ). حِوَل . (از دهار): کَمَد،
برگشتگیretroflexionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی آوایی که در طی آن نوک زبان در پشت برآمدگی لثه قرار میگیرد و به سمت سختکام برمیگردد
برگشتگیلغتنامه دهخدابرگشتگی . [ ب َ گ َ ت َ/ ت ِ ] (حامص مرکب ) وضع و حالت برگشته . (فرهنگ فارسی معین ). بازگردیدگی . وارونی . واژگونی . انقلاب . برتافتگی . (یادداشت دهخدا). تغییر و واژگونی . (ناظم الاطباء). زُؤاب . (از منتهی الارب ). حِوَل . (از دهار): کَمَد،
برگشتگیretroflexionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی آوایی که در طی آن نوک زبان در پشت برآمدگی لثه قرار میگیرد و به سمت سختکام برمیگردد