بریمانلغتنامه دهخدابریمان . [ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ بَریم .رجوع به بریم شود. || جگر و کوهان شتر که به درازا بریده به رشته و مانند آن پیچند. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || دو سپاه عرب و عجم . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
جان برمیانلغتنامه دهخداجان برمیان . [ جام ْ ب َ ] (ص مرکب ) مستعد و ساخته . (شرفنامه ٔمنیری ). مستعد و آماده . (ناظم الاطباء) : ای قلمت با دوات طوطی و هندوستان پیش زبان تو تیغ هندوی جان برمیان . سپاهانی (از شرفنامه ٔ منیری ).|| وامانده ش