scrambledدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کرد، املت درست کردن، تقلا کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن
scrambleدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کردن، تقلا، تلاش، کوشش، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن
scramblesدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کردن، تقلا، تلاش، کوشش، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن
صراعدیکشنری عربی به فارسیبادست وپا بالا رفتن , تقلا کردن , بزحمت جلو رفتن , تلا ش , تقلا , کوشش , املت درست کردن