بزرگانلغتنامه دهخدابزرگان . [ ب ُ زُ ] (اِ) ج ِ بزرگ . اعاظم . امجاد. اماجد. اکابر. اشخاص بزرگ و مهم . سران . اعیان .اشراف . امیران . (از یادداشتهای دهخدا) : همان اندریمان که پیروز گشت بکشت از بزرگان ما سی وهشت . فردوسی .همه اعیان و
بزرگانهلغتنامه دهخدابزرگانه . [ ب ُ زُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بمانند بزرگان . بزرگ در کمیت و کیفیت . درخور بزرگان : خدیجه دیگر روز ترتیب بساخت و مهمانی بزرگانه کرد و همه ٔ مهتران را شراب دادند و خویلد را از مهتران بیشتر دادند. (تر
بزرگانهلغتنامه دهخدابزرگانه . [ ب ُ زُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بمانند بزرگان . بزرگ در کمیت و کیفیت . درخور بزرگان : خدیجه دیگر روز ترتیب بساخت و مهمانی بزرگانه کرد و همه ٔ مهتران را شراب دادند و خویلد را از مهتران بیشتر دادند. (تر
زیربزرگانلغتنامه دهخدازیربزرگان . [ ب ُ زُ ] (اِ مرکب ) نام لحنی است از موسیقی . (برهان ) (ناظم الاطباء). زیربزرگان و زیرخورد هر یک لحنی است از موسیقی . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). رجوع به زیرخرد شود.