بسامانلغتنامه دهخدابسامان . [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) نیک و خوب و راست . (ناظم الاطباء) : که این را ندانم چه خوانند و کیست نخواهد بسامان درین ملک زیست . سعدی (بوستان ).کسی گفت و پنداشتم طیبت است که دزدی بسامان تر از غیبت است .<b
بیسامانفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیترتیب، آشفته، پریشان، بینظم، نامرتب، نامنظم ≠ مرتب، منظم ۲. بیبرگ، بیتوشه، فقیر، درمانده، مستمند، بینوا، مسکین ≠ دارا، غنی ۳. آواره، بیخانمان، بیماوا، خانهبهدوش، بیسرپناه ≠ بسامان ۴. بیرونق ≠ پررونق ۵. بیسرانجام
بادهای بسامانtrade windsواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ باد، در بخش وسیعی از مدارگان، که از پرفشارهای (highs) جنب حارّهای به سوی ناوۀ استوایی میوزد متـ . بسامانها trades
گور بسامانarticulated burial, proper burial, formal burialواژههای مصوب فرهنگستانگوری که در آن بقایای استخوانی یک جسد در حالت طبیعی قرار دارد
بادهای بسامانtrade windsواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ باد، در بخش وسیعی از مدارگان، که از پرفشارهای (highs) جنب حارّهای به سوی ناوۀ استوایی میوزد متـ . بسامانها trades
گور بسامانarticulated burial, proper burial, formal burialواژههای مصوب فرهنگستانگوری که در آن بقایای استخوانی یک جسد در حالت طبیعی قرار دارد
نابسامانلغتنامه دهخدانابسامان . [ ب ِ ] (ص مرکب ) بی ساز و برگ . (ناظم الاطباء). چیزی که هیچ سامان و اسباب با خود نداشته باشد. (آنندراج ). مختل . || بی سامان . بی سرانجام . بدون ترتیب و نظم و آراستگی . (ناظم الاطباء). آشفته کار. بی هنجار : ای فلک سخت نابسامانی کژرو
بادهای بسامانtrade windsواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ باد، در بخش وسیعی از مدارگان، که از پرفشارهای (highs) جنب حارّهای به سوی ناوۀ استوایی میوزد متـ . بسامانها trades
بیابان باد بسامانtrade-wind desertواژههای مصوب فرهنگستانپهنهای از خشکی با بارش بسیار کم و دمای بالا، ناشی از وزش بادهای بسامان
اَبر کومهای باد بسامانtrade-wind cumulus, trade cumulusواژههای مصوب فرهنگستانابر کومهای بسیار گسترده در کمربندهای باد بسامان بر فراز اقیانوسها متـ . کومهای باد بسامان