بسکللغتنامه دهخدابسکل . [ ب ُ ک َ ] (ع ص ، اِ) اسب رمان که سپس همه آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بشکللغتنامه دهخدابشکل . [ ب ِ ک َ ] (اِ) بشکله . بسکله . پشکله . بشکنه . کجک کلید را گویند، یعنی چوب کجکی که کلیدان را بدان گشایند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کژک کلیدان باشد یعنی آن چوبکها که در سوراخهای کلیدان رفته و به آن دربسته شود. (سروری ). کژکی کلیدان . (ش
بسکلهلغتنامه دهخدابسکله . [ب َ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) بشکل . بشکله . بشکنه . چوب پس در خانه و سرا باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 195 شود.
بسکلیدنلغتنامه دهخدابسکلیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص ) در آغوش گرفتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || غلغلیج کردن . (ناظم الاطباء). مدغدغ ساختن و به چنگال نواختن . (آنندراج ). غلغلک دادن و رجوع به غلغلج و غلغلیج و غلغلیچه در برهان و لغت نامه شود. || نوازش نمودن
بسکلهفرهنگ فارسی معین(بَ کِ لِ یا لَ) ( اِ.) چوبی که پشت در خانه ها اندازند تا در بسته شود، چوب پسِ درِ خانه و سرا. بشکل و بشکله و بشکنه نیز گویند.
بسکلهلغتنامه دهخدابسکله . [ب َ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) بشکل . بشکله . بشکنه . چوب پس در خانه و سرا باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 195 شود.
بسکلیدنلغتنامه دهخدابسکلیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص ) در آغوش گرفتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || غلغلیج کردن . (ناظم الاطباء). مدغدغ ساختن و به چنگال نواختن . (آنندراج ). غلغلک دادن و رجوع به غلغلج و غلغلیج و غلغلیچه در برهان و لغت نامه شود. || نوازش نمودن
بسکلهفرهنگ فارسی معین(بَ کِ لِ یا لَ) ( اِ.) چوبی که پشت در خانه ها اندازند تا در بسته شود، چوب پسِ درِ خانه و سرا. بشکل و بشکله و بشکنه نیز گویند.