بشردوستیفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) محبت داشتن نسبت به آدمیان ، دوست داشتن نوع بشر، انسان دوستی .
بشردوستلغتنامه دهخدابشردوست . [ ب َ ش َ ] (ص مرکب ) دوستدار بشر. حامی بشر. دوستار مردم . انسان دوست .
نوع دوستیلغتنامه دهخدانوع دوستی . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) بشردوستی . محبت و دلسوزی در حق افراد نوع . نوع پرستی .
نوع پرستیلغتنامه دهخدانوع پرستی . [ ن َ / نُو پ َ رَ ] (حامص مرکب ) نوع دوستی . دوست داشتن همنوعان . علاقه و دلبستگی به همنوعان و مهربانی با ایشان . بشردوستی . مردم دوستی .
انساندوستیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ] انساندوستی، بشردوستی، نوعدوستی انسانیت، آدمیت خدمتگزاری، نیکخواهی منشور حقوق بشر مدینۀ فاضله، آرمانشهر، اتوپیا