بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<
معظمدیکشنری عربی به فارسیجسم , جثه , لش , تنه , جسامت , حجم , اندازه , بصورت توده جمع کردن , انباشتن , توده , اکثريت
bulksدیکشنری انگلیسی به فارسیگلها، حجم، توده، اکثریت، اندازه، جسم، جثه، تنه، جسامت، میزان، بصورت توده جمع کردن، انباشتن
بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<
بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<