خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بطّ] [قدیمی] bat[t] ۱. (زیستشناسی) = مرغابی۲. ظرف شرابی که به شکل مرغابی ساخته میشد؛ صراحی.
-
بط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بطء] [قدیمی] bot' درنگ؛ آهستگی؛ کندی.
-
واژههای همآوا
-
بت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bot ۱. مجسمهای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش میکنند؛ صنم؛ بَغ؛ فَغ.۲. [مجاز] مطلوب؛ مقصود.۳. [مجاز] معشوق: ◻︎ هر کجا جلوه کند آن بت چالاک آنجا / خواهم از شوق کنم جامهٴ جان چاک آنجا (جامی: ۴۰).
-
جستوجو در متن
-
دینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dine ۱. دیروز.۲. (صفت نسبی) دیروزی؛ دینهروز: ◻︎ بچهٴ بط اگر چه دینه بُوَد / آب دریاش تا به سینه بُوَد (سنائی۱: ۱۵۴).
-
چال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čāl ۱. اسبی که موهای سرخوسفید درهمآمیخته داشته باشد.۲. = کبک: ◻︎ وگر به بلخ زمانی شکار چال کند / بیاکند همه وادیش را به بط و به چال (عماره: ۳۵۹).
-
کشف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kašaf ۱. (زیستشناسی) =لاکپشت: ◻︎ بست به صد مهر بر اطراف شط / عقد محبت کشفی با دو بط (جامی۱: ۵۲۰).۲. برج چهارم از دوازده برج فلکی؛ سرطان.۳. کوزۀ بزرگ دهانگشاد؛ یخدان.
-
سمندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] samandar ۱. (زیستشناسی) جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی میکند و در مکانهای تاریک و مرطوب به سر میبرد.۲. [قدیمی] جانوری افسانهای که درون آتش زندگی می کند: ◻︎ به دریا نخواهد شدن بط غری...
-
ایهام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ihām ۱. (ادبی) در بدیع، آوردن کلمهای که دو معنی قریب و بعید داشته باشد و مراد گوینده معنی بعید باشد؛ توریه، مانند: در گوشهای نشستهام اکنون و همچنان / هستم ز دست مردمکی چند در عذاب ـ من درد را به گوش نیارستمی شنید / اکنون به ...
-
کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kašītan] ke(a)šidan ۱. حمل کردن.۲. چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن: ◻︎ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکُشد زهی شرف (حافظ: ۵۹۶).۳. خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب: برایم زرشک پلو...