بعصوصلغتنامه دهخدابعصوص . [ ب ُ / ب َ ع َ ] (ع ص ) لاغر و حقیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || (اِ) دُم . (از دزی ج 1 ص 100). || استخوان سرین . (منت
بهصوصلغتنامه دهخدابهصوص . [ ب ُ ] (ع اِ)چیزی ، یقال : مااصبت منه ُ بهصوصاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قلیل از چیزی . (از ذیل اقرب الموارد).
بهسازbuilderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی افزودنی که در شویندهها به کار میرود تا قدرت تمیزکنندگی عاسف (عامل سطحفعال) را افزایش دهد
بعصوصةلغتنامه دهخدابعصوصة. [ ب ُ ص َ ] (ع اِ) جانوری است کوچک سپید درخشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بعصوصةلغتنامه دهخدابعصوصة. [ ب ُ ص َ ] (ع اِ) جانوری است کوچک سپید درخشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).