بغاضةلغتنامه دهخدابغاضة. [ب َ ض َ ] (ع مص ) دشمن روی شدن . (منتهی الارب ). دشمن شدن کسی . (ناظم الاطباء). بغیض گشتن . (از اقرب الموارد). || دوست داشتن کسی را. (از اضداد است ). و آن لغتی ردی است از کلام حشو. (از اقرب الموارد).
دشمن رویلغتنامه دهخدادشمن روی . [ دُ م َ ] (ص مرکب ) بصورت دشمن . خصم گونه . بغیض . (از منتهی الارب ). دشمن رو : روی درکش ز دهر دشمن روی پشت برکن به چرخ کافرخوی . خاقانی .چند از این یوسفان گرگ صفت چند از این دوستان دشمن روی . <