بغضب آوردنلغتنامه دهخدابغضب آوردن . [ ب ِ غ َ ض َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بخشم آوردن . خشمناک ساختن و رجوع به غضب شود.
بغضب آمدنلغتنامه دهخدابغضب آمدن . [ ب ِ غ َ ض َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بخشم آمدن . خشمگین شدن . و رجوع به غضب شود.
آزردنلغتنامه دهخداآزردن . [ زَ دَ ] (مص ) رنجیدن . دلگیر شدن . دلتنگ شدن . رنجیده شدن . متأثر گشتن . تأذّی . ملول شدن . متألم گردیدن . آزرده شدن . دلخور شدن : نه آن زین بیازرد روزی بنیزنه این را از آن اندهی بود نیز. ابوشکور.مشو ش