لغتنامه دهخدا
بقلم گرفتن . [ ب ِ ق َ ل َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )بقلم دادن . کنایه از نوشتن . (آنندراج ) : هر دو بسیار نفیس است ندانم کاول آن یکی را بقلم گیرم و این را گویم .حکیم شفایی در هجو فکری (از آنندراج ).رجوع به بقلم دادن ، و مجموعه ٔ مترادفات