بیقةلغتنامه دهخدابیقة. [ ق َ ] (ع اِ) دانه ای است سبز کلانتر از کرسنه نان و طبیخ آن را میخورند و آن را مقشر کرده به گاوان دهند و گاوان را چاق و فربه کند. (منتهی الارب ).
بیقیةلغتنامه دهخدابیقیة. [ ب َ قی ی َ ] (ع اِ) نباتی است درازتر از عدس و در کشتها روید و در قوت مانند عدس است نافع مفاصل و قبل و فتق . (منتهی الارب ). رجوع به ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی و مفردات قانون ابوعلی چ تهران ص 170 شود.
بقیهلغتنامه دهخدابقیه . [ ب َ قی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، مانده و باقی چیزی : امیدوارم که بقیه ٔ عمر را در خدمت به ملت صرف کنم . (فرهنگ نظام ).بقیه ٔ عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند. (گلستان ). بقیه ٔ عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم . (گلستان